• وبلاگ : ابراهيم ميرزاپور
  • يادداشت : ميرزاپور از پشت پرده اردو ميگويد!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    يک پيتزاي خوب ميتونه کامل باشه

    يک ساندويچ خوب ميتونه کامل باشه

    هديه کامل به شما: 20% تخفيف جهت پذيرايي تا 30 نفر از مهمانان در روز تولدتان.

    کامل = کاملا خوشمزه

    + صبا 

    سلام

    من نمي دونم چرا هميشه دهانه ي تفنگ انتقادات به طرف ابراهيمه .

    قبول دارم كه تو بازي با مكزيك اشتباه كرد ولي مگه بقيه چه كار كردند؟

    اون همه گلي رو كه علي كريمي يا هاشميان يا بقيه ي بچه ها توي جام جهاني 2006 براي تيم ملي زدند البته و صد البته هرگز فراموش نميكنيم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    خطاب به ميرزاپور : تو هنوز دز حد و اندازه ي تيم باشگاهي ليگ نيستس چه برسه به تيم ملي ........ واقعا با كار اشتباهت نه تنها مردمو ار خودتو تيم ملي و فوتبال نا اميد كردي بلكه سرمايه ي ملت و به باد دادي ........ اشا الله ديگر تو رو تو تيم ملي نبينيم.... آشغال
    + شيده 
    بله جناب آقا! شما كه انقدر مي گي ما عادت داريم فلان كار رو بكنيم و ما عادت داريم بهمان كار رو بكنيم هيچ توجه به اين موضوع كردي كه هميشه و هميشه عادت داشتيم و داريم خودمون رو توجيه كنيم؟ و يا تقصيرها رو بندازيم گردن ديگه!!! مسلما مردم انتظار داشتن و دارن و خواهند داشت و شما آدماي بي عرضه بي توجه به پولي كه براتون خرج شده اينجوري گند مي زنيد به مملكت...
    + هادي 

    نمي دونم به خدا !!

    رو مي خواد 10000 بار تر بزني به تيم ملي ، بعدش دهنت رو باز كني زر بزني .

    اين چيزا فقط از ميرزاپور و دايي و امثالهم بر مياد .

    آخه آدم بي شعور ، وقتي همه مي گن خراب كردي و همه اينو مي دونن ، يعني چي كه بايد كارشناس نظر بده !!؟؟

    فوتباليستي كه هنوز خودش نمي دونه چپ پاست يا راست پا به چه دردي مي خوره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    آخه چپول ....

    كدوم دروازبان بزرگ تو جام پاس گل به حريف رو تو 3 تا بازي داد كه از شانسش يكيش گل شه ؟؟؟

    برو جمع كن كاسه كوزه تو كه نوبت جوونايي مثل طالب لو ست .

    سلام... موفق باشي. هر كجا كه هستي
    + صداي مردم 

    اي گوز به ريشت با اون دروازه بونيت

    پول مردمو ميخورين اينجوري با اين كس كلك بازيها با اون دايي زن كثده

    + ايران 
    دنباله ----- > قلم زدن راجع به سيه روزي ها آخر براي کدامين انسان با وجدان و صاحبدلي لذتبخش است که براي اينجانب هم باشد. بويژه آنکه اين سيه روزي گريبان کساني را گرفته باشد که انسان هزاران جور مشترکات با آنان دارد و هموطنشان مي نامد. اين تيم هر چه که باشد يک پسوند ايران با خود دارد. بازي کنانش زاده ي آن سرزميني هستند که نويسنده نيز در آنجا چشم به جهان گشوده. سرزميني آفت زده و سوخته که اين من مسکين با هزار زخم خنجر هجر در سينه، در غروب زندگي حال ديگر تنها آرزويم سجده اي دگر باره بر آن خاک است و ديگر هيچ. به صداقت که اين بنده از بسياري از آن شور زدگان خوشخيال که خود را وطن پرست مي خوانند به مراتب وطن پرست تر هستم، هزار بار هم بيشتر نسبت به کشور و مردمم تعصب دارم. اما چکنم که از آن تيپ آدمها نيستم که با داشته پنداشتن نداشته ها خود و ديگران را بفريبم

    چکنم که اينجانب برخلاف شايد نود و پنج درصد سياسي ها و قلم بدستان حقيقت ايران را در خود ايران مي بينم نه در ذهن خود. درهمين اوضاع شرم آور، که يک نفر ريشوي بي هويّت با دو متر چلوار بر سر آن بالا نشسته است و با کمک مشتي لمپن دزد و دروغگو و چاقو کش بي سواد بي پدر و مادر حاکم بر جان ومال و حيتيت مردم ايران است، در حاليکه عده اي بي توجه به اين حقايق معلوم و ملموس با خيره سري خود را مترقي ترين مردم جهان مي دانند و حتي دموکراتيک ترين سيستم هاي غربي را هم عقبمانده بحساب مي آورند. چکنم که اين گنده گويي ها، روشنفکر بازي هاي مسخره، خود و ديگران را فريب دادن را هيچ دوست نمي دارم. چکنم که بنده هر حقيقتي را ولو هر چه هم که زهرآلود و جگر سوز باشد، به خود فريبي هاي پر شهد و شکر ترجيح مي دهم

    اينکه مي نويسم حقيقت، در واقع حقيقت از ديد خود را مراد دارم. نه اينکه حقيقت خود را حقيقت مسلم بحساب آرم. بسيار امکان دارد که در خيلي جا ها اشتباه کنم، اما در آنچه مي نويسم صادقم. عقيده دارم درست است که حق با اکثريّت است، اما نظر اکثريّت را دليل بر درستي هيچ چيزي نمي دانم. ممکن است حتي پنجاه ميليون از اين ملت هفتاد ميليوني ما چيزي را بخواهند اما تمامشان در اشتباه باشند. همين است که باور دارم اگر چيزي را درست مي دانم بايد آنرا بيان کنم، حتي اگر مخالف نظر نود درصد مردم هم که باشد و هزار فحش و تهمت هم برايم به ارمغان آرد

    پس، اگر نوشته هايم براي پاره اي جذاب نيست، به دليل همين واقع بيني است و وجود حداقل بخشي از حقيقت در آنها. صد البته حقيقت بي پير هم که هميشه تلخ است. بويژه براي ما که بطور سنتي چاپلوسان را يار وفادار دانسته و فاشگويان را دشمن غدار به حساب مي آوريم. مايي که چون همگي به نوعي از عقده حقارت رنج مي بريم، هميشه از حقيقت خود مي گريزيم. همين روحيه ي بيمار هم هست که بطور طبيعي بهترين غذا و فضا را براي رشد سقلگان فراهم مي آورد، درستگويان را يا به سکوت وا مي دارد و يا آنان را نيز به فساد مي کشد. اگر نقد نتوانسته در فرهنگ ما نهادينه شود که اساسآ هم منشأ رشد هر جامعه اي در تمامي زمينه ها است، بدين علت است که اصلآ هيچ ايراني نمي پذيرد که ممکن است اشتباه کند و دستکم مسئوليت و گناه بخش کوچکي از ناکامي هايش به گردن خود او است

    هر بدبختي که بر سر خود آورده ايم ريشه در همين خود بزرگ بيني دارد و خود شيفتگي، که ما بهترينم، ما بزرگترينم، ما با هوش ترينم، ما زيبا ترينيم و هزار تعريف بي جاي ديگر از خود. هميشه خود با خام انديشي و در حصار احساسات شاعرانه خويشتن را نفله مي کنيم اما بجاي پذيرش مسئوليت و باز نگري در افکار و کردارمان و به عوض برطرف کردن کژي ها و سستي هايمان براي توجيه ناداني خود سيصد و هشتاد جور خاين مي تراشيم. هر زماني هم که ناداني هايمان آشکار مي شود فورآ از تاريخمان پرده ي سياهي ساخته و همه ي پلشتي هاي فرهنگي خود را در پشت آن مخفي مي کنيم. چه که ما هر چيزي را آنگونه که دلمان مي خواهد مي بينم نه آنطور که واقعآ هست. حتي اگر کسي از سر خيرخواهي هم به ما اطلاع دهد که فرزندمان در دام اعتياد افتاده، به عوض تشکر، او را دشمن دانسته با صد تهمت نا بجا به خودش، متقابلآ فرزندش را هم به اعتياد و دزدي و بي ناموسي متهم مي کنيم. بجاي تلاش براي نجات جگر گوشه مان هم همه ي نيروي خود را صرف انتقام از آن آدم خيرخواه و فرزند بيگناهش مي کنيم ... موضوع را پي خواهيم گرفت
    + ايران 

    ما نه تيم ملي داريم و نه اصولآ فوتبال

    در ايران تا بود ملا و مفتي ---------- به روز بد تر از اينهم بيفتي

    همانگونه که انتظار مي رفت سرانجام تيم فوتبال جمهوري اسلامي پس از سه بازي فوق العاده گيج و سراسر اشتباه با سرافکندگي از دور مسابقات حذف شد. پيش از پرداختن به دلايل ناکامي اين تيم که کاملآ هم طبيعي و قابل يش بيني بود، بايد ابتدا دو توضيح بياورم . يک اينکه چون اين نوشته بظور ويژه به مسائل فني فوتبال نخواهد پرداخت که از تخصص اينجانب هم خارج است، به نظر خواهد آمد که چندان ارتباطي به موضوع فوتبال ندارد. آنچه در اين مورد بايد در نظر گرفته شود اين است که فوتبال امروز ديگر فقط يک ورزش جمعي نيست که بيست و دو نفر در زميني به دنبال يک توپ بدوند و تفريح کنند. اين ورزش و بويژه مسابقات جهاني آن به ميداني براي نمايش اقتدار و اعتبار و شوکت کشور ها و ملتها بدل شده است

    مراودات فرهنگي ملتها بيش از هر چيز ديگري امروزه با مدد همين مسابقات فوتبال است که صورت مي پذيرد. براي شناساندن ملتي به ديگر ملتهاي جهان هم هيچ عاملي مؤثر تر از فوتبال نيست. اگر اکنون در هر کوره دهات دور افتاده اين جهان پهناور همگان از بي سواد و باسواد برزيل و آرژانتين و شيلي و اکوادور ... را مي شناسند، تنها از برکت وجود همين ورزش است. فوتبال خوب است که باعث گرديده اکثريّت مردم دنيا نسبت به اين کشور ها کنجکاو شده و در باره ي آنها مطالعه مي کنند. از اينروي نگرش و نقد بر فوتبال از زاويه فني گرچه بسيار مهم اما نگاه و نقدي صرفآ به بخش بسيار کوچکي از اين پديده عالمگير و محبوب جهانيان است

    بحث در مورد فوتبال يک بحث صد بعدي و پيچيده است که همه چيز را در بر مي گيرد. از مذهب گرفته تا اقتصاد و از ميزان پيشرفت در مدنيّت گرفته تا نوع تعامل سياسي با ساير ملل. پس، فوتبال را نمي توان و نبايد سرسري گرفت. نمي شود آنرا از پيکره ساختار سياسي اقتصادي فرهنگي ملتي جدا دانست و به عنوان يک امر جداي از وضعييت کلي يک جامعه بدان نگريست. زيرا که تمامي عوامل بطور مستقيم و غير مستقيم در پيشرفت و يا درجا زدن و عقبگرد فوتبال يک کشور دخيل هستند، بويژه فرهنگ اجتماعي و نوع زندگي مردم که رابطه اي تنگاتنگ با رشد اين ورزش در هر کشوري دارد

    فوتبال امروز يعني سياست، يعني مدنيّت و بويژه چگونه باشي فوتبال تيم کشوري در جام جهاني امروزين يعني آيينه اي از اقتدار و آبرو و غرور آن ملت. در جهان متمدن امروزي ديگر گلادياتور بازي و جهانگشايي وجود ندارد. اينک هيچ عاملي بسان خوش درخشيدن در صحنه ي جام جهاني براي ملتي خوش آيند و غرور آفرين نيست. به تبع آن هم حال هيچ چسب و سمنتي چون تيم ملي فوتبال باعث وفاق و بهم پيوستگي يک ملت نمي تواند باشد. حالا ديگر اهميّت برد و باخت در اين عرصه به جايي رسيده که حتي از شکست و پيروزي آرتش ها در جنگها براي ملتها مهم تر شده. نتيجه اينکه نگاه به فوتبال در اينجا بيشتر از بعد جامعه شناختي خواهد بود

    بعدي که خود صد بعد ديگر دارد و هر يک از ابعاد آنهم صد بار مهم تر از مسئله ي فني فوتبال و مثلآ بدن سازي است. اين ابعاد اما چون مسائلي زيرجلدي هستند، نه براي تماشاگرعادي ديدني و نه اساسآ داراي جاذبه است. دوستدارعادي فوتبال فقط همان يازده تن در ميدان برايش ديدني و مهم هستند. و يا در بهترين حالت اينکه چه کساني به تيم ملي دعوت شده اند و مربي و رئيس فدراسيون فوتبال چه کساني هستند. اما اينکه آن دعوت شدگان به تيم ملي و برگزيدن يک مربي که نتيجه و عصاره هزاران فعل و انفعال سياسي و فرهنگي اجتماعي اقتصادي است، اموري آنچنان گسترده و در عين حال ظريف و پيچيده است که شايد يک از هزار دوستدار فوتبال هم نه بدانها توجه داشته باشد و نه از آنها آگاهي

    و اما توضيح دوم اين است که نويسنده تا کنون در اين مورد دو مقاله نوشته ام. در اولين آن که به سه ماه پيش از بازيها بر مي گردد به دو مطلب اشاره کردم. اول اينکه اين تيم نمي تواند تيم ملي ما باشد و نيست، و دوم اينکه تيم جمهوري اسلامي کوچکترين بختي در اين بازيها را نخواهد داشت، چنانچه نداشت. در مطلب دوم هم که به بعد از بازي اول اين تيم مربوط مي گردد روي همين دونکته تأکيد کردم. ظاهرآ يا بنده نا دانسته تند رفته ام و اين دو نوشته پاره اي را خوش نيامده، يا باز همانهايي که بجاي جستجوي حقيقت هر چيزي در خود آن چيز، واقعييت ها را با آرزو ها اشتباه مي گيرند بي جا رنجيده شده اند. بي توجه به اينکه هيچ کاري با اميد و آرزو به سامان نمي رسد، که هر کاميابي نتيجه شناخت، برنامه ريزي دقيق، فراهم آوردن اسباب کار و سالها سخت کوشي است

    براي آندسته که رنجشي دارند مي نويسم که بنده نه ضديتي با بازيکنان اين تيم داشتم و دارم، نه خواري و خفت آنان دلم را خنک کرده و نه اساسآ آنچه نوشتم و خواهم نوشت برايم خالي از درد بود و خواهد بود. بگذاريد صادقانه اذعان کنم که حتي شروع به نوشتن راجع به ناکامي يک مشت فرزند بيگناه و قرباني ميهنم هم جگرم را آتش مي زند. ايراني که سهل است، ايکاش مي شد که اصلآ هرگز هيچ انساني در جهان زهر خواري نچشد، تا آدمي مجبور به نوشتن راجع به تلخکامي هاي فرد و گروه و ملتي نباشد. و آنجا هم که به ملت خودمان و اين سياست و اين فوتبال آبروبر مربوط ي شود، بنده که آرزو مي کنم اي کاش که ما اصلآ فوتبال نداشتيم، تا تيمي به نام زادگاه ما به آلمان نرود و خود و ملتي را اينچنين در انظار جهانيان خوار و نوميد و دلشکسته نسازد
    + ايران 

    فرخنده باد پيروزي مکزيک


    تيم فوتبال منسوب به ايران در اوليّن دور رقابتهاي جهاني اوليّن بازي خود را با نتيجه يک بر سه به مکزيک باخت (اين تيم به هزار و يک دليل تيم فوتبال جمهوري اسلامي است نه متعلق به ملت ايران که بتوان بدان نام تيم ملي ايران داد). درست است که فوتبال همه چيز خود را مديون برانگيختن احساسات و شور است، اما نفس خود اين ورزش بيش از هر رشته ي ديگري با شعور سر و کار دارد. در اين عرصه اساسآ تيم هايي بيشترين شور را در جهان مي آفرينند که با شعور ترين دستگاه فوتبال را دارند. با توجه بدين واقعييّت که بنيان سياست ايران در تمامي زمينه ها بر روي بي شعوري محض و عدم برنامه ريزي پي ريزي شده، پس باخت اين تيم نه جاي گله دارد و نه حتي غمگين شدن. ما بايد از باخت اين تيم خيلي شادمان باشيم نه غمگين



    غمي اگر هست بايد معطوف به اصل اين ناکامي، يعني سيستم قرون وسطايي حاکم بر ايران باشد که اين تيم ضعيف، عقبمانده، فاقد خلاقييّت، پير و فرتوت و بي برنامه هم از تن پاره هاي خلف آن است. ما اگر ادعاي انسان بودن داريم و خود را متمدن مي خوانيم، اصلآ چرا بايد غمگين باشيم از اينکه تيم پر سابقه و شاداب مردم خوب و دوست داشتني مکزيک توانسته تيم مشتي روضه خوان دزد و متحجر و تروريست جنايتکار را با خفت شکست دهد! آرزو کنيم که تيم تمامي کشور ها و ملتهاي خوب و متمدن تيم جمهوري اسلامي را با گلهاي بي شمار شکست دهند. کسانيکه توقعي از اين تيم دارند و يا حتي آرزوي پيروزي آن را، بي تعارف هم توقعشان از سر کم شعوري است و هم آرزويشان

    اينان توجه ندارند که رژيم چه نقشه هايي براي پيروزي احتمالي تيم خود داشت. اعضاي اين تيم را قبل از سفر به دست بوس احمدي نژاد بردند و پس از روضه خواني و ذکر مصيبت براي دو طفلان مسلم، وي بدانها گوشزد کرد که فراموش نکنند که در تيم جهان اسلام بازي مي کنند و هر پيروزيشان مشت محکمي بر دهان کفر جهاني است، که منظورش از کفر جهاني هم همانطور که همه مي دانيم جهان متمدن و دموکراتيک است. رئيس جمهور منتصب و محبوبشان بدانان وعده داد چنانچه حتي يک پيروزي در مرحله ي مقدماتي هم داشته باشند که امکان صعود به مرحله ي بعد را قوي کند، شخصآ براي تشويق و دلگرمي ايشان به آلمان بيايد. بنا بر اين لطفآ باز هم مانند دوران انقلاب و خاتمي بازي و ... موجي و مقلد کور نشويم

    با مغز خود فکر کرده و شعور را جايگزين شور سازيم. شور زدگان را به حال خود وانهيد. بگذاريد آن کم شعور ها شما را نفرين کنند، اما به هر بازي اين تيم که مي رويد حريف آنرا تشويق کنيد. اين تيم، تيم ملي جمهوري اسلامي است نه تيم ملي ايران. هر بازيکن اين تيم هم نقش لعنتي آنرا بر روي تريکو و بر روي قلب خود دارد. تک تک بازي کنان اين تيم هر شخصييّت و مرام قلبي هم که داشته باشند، در صحنه هاي بين المللي و در مقابل ديد جهانيان در نهايت نماينده اين نظام محسوب مي شوند، نه برگزيده و نماينده زندانيان سياسي، ترور شدگان، تيرباران شدگان و ملت هستي باخته ايران. افتخار ما در هر چه بيشتر به ننگ آلوده شدن همه ي آن چيز هايي است که نشاني از اين رژيم ايران کش دارد، بويژه آن تيم هايي که پسوند و پيشوند جمهوري اسلامي دارند

    شخصآ که پرچم سه همرنگ خوش نشان مکزيک را خيلي بيشتر از پرچم شپش نشان جمهوري اسلامي دوست مي دارم. اگر بخت حضور در استاديوم را مي داشتم حتمآ پرچم مکزيک را به دست مي گرفتم و پرچم ديگر حريفان اين تيم را. صاحب اين قلم چون اين تيم را (تيم ضد ملي فوتبال ايران) مي دانم، نه آنرا دوست مي دارم و نه اگر به استاديومي هم مي رفتم هرگز آنرا تشويق ميکردم، حتي با در دست داشتن پرچم شيرو خورشيد نشان که عاشقانه دوستش مي دارم. چه که استفاده از پرچم شير خورشيد نشان را براي تشويق اين تيم اهانت بدان پرچم مقدس مي دانم. اين پرچم کفن هزاران هزار فرزند جانباخته ايران براي سربلندي اين کشور بوده، بي حرمتي است که آنرا براي تشويق امثال علي دايي ها و مهدوي کيا ها تکان داد که همه چيز خود و شرف مليشان را به رژيم فروخته اند

    به عنوان يک ايراني ميهن دوست که همه ي جوانان را فرزندان خوني خود مي دانم، پرچم جمهوري اسلامي مرا بياد نواميس لکه دار شده ايرانيان در زندانها و حراج دخترکان معصوم ميهنم در کشور هاي عربي مي اندازد و مرا به حالت استفراغ دچار مي سازد، همينطور بياد تير باران رشيد ترين فرزندان آب و خاکم و ترور فرهيخته ترين شخصيّت هاي ميهن اسيرم

    باري، گر چه اين تيم فکسني بر اساس محاسبات منطقي اصلآ شانس پيروزي ندارد، اما از آنجا که بعلت گرد بودن توپ و دراز بودن دروازه گهگاه اتفافات غير مترقبه اي در اين ورزش مي افتد، خداي نکند که تيم روضه خوان ها به يک پيروزي اتفاقي دست يابد، که همان نيز به حقانيّت رژيمشان تعبير شده و دستاويز ديگري براي سرکوب بيشتر ملت خواهد شد. نگارنده در پايان باخت تيم فوتبال روضه خوان ها را به هم ميهنان ميهن دوست و با شعورم شادباش مي گويم. اين آرزو را هم دارم که اين تيم که نام پر ارزش تيم ملي را دزديده و اين نام پر ارج و گرامي را به لجن آلوده از اين نيز مفتضح تر و بي آبرو تر گردد ...
    + مجتبي 

    اقاي ميرزاپوئ به جاي اينكه پشت پرده ها را فاش كنند لطف كنند و ابتدائي ترين رفلكسهاي دروازه باني را در مدارس فوتبال تابستاني كه براي كودكان تشكيل ميگردد آموزش ببينند تا باعث آبروريزي ملت 70 مليوني در پيش چشم ميلياردها بيننده تلوزيوني نگردند

    در ضمن ايشان اگر عرضه دفع ضربه دكو راداشتند حال و روز ما به اين افتظاحي نبود ايشان لطف كنند و ديد كوئ ئا بهانه نفرمايند

    آيا اين به اصطلاح دروازه بان عرضه اين را دارا ميباشد كه خود را جانشين بزرگان افسانه اي چون احمد رضا عابدزاده و ناصر حجازي بنامد؟

    ايشان نه جرات دفع سانتر از جناهين را با يك دست دارا ميباشد و در عمر چندين و چند ساله حكومت ويرانگر خود بر دروازه تيم ملي حتي از دفع يك پنالتي ساده نيز عاجز بوده حال ايا ميشود او را با عقاب افسانه اي آسيا كه قرار گرفتن در مقابل او و پشت ضربه پنالتي براي هر مهاجم زبده اي هراسناك بود رامقايسه كرد؟

    خير ايشان حتي نبايد به خود اجازه مقايسه با دروازه بان مالديو را بدهد چون اين يعني جسارت به مهارت دروازه بان مالديو

    + برمك 
    اگه آدمي فحشهاشم بنويس

    ما باختيم

    تيم ما باخت

    ايران باخت

    وبرگشتيم به خانه و هيچ كس اهميتي به ارزوهاي جوانان نمي دهد

    اين باخت هم مثل باخت چند سال پيش به بحرين مشكوك و سياسي استو ميرزاپور فقط سعي در منحرف كردن افكار عمومي دارد.

    با تشكر

    + محمد 

    سلام

    خيلي دوست دارم بدونم ابي جذب چه تيمي ميشه ولي به دليل مشكلات كاري نمي تونم خيلي اخبار ورزشي رو دنبال كنم .

    اميدوارم به محض قرار داد بستن ابراهيم تو وبلاگت منعكس كني .

    راستي اگه ابراهيم رو ببينم حتما ادرس وبلاگتو بهش ميدم .

    در مورد انتقادهايي هم كه شده بايد بگم همين انتقادها بود كه كمر ايران رو شكست . من از خيلي از روزنامه ها تعجب كردم كه قبل از شروع بازي ها انقدر پير و جوون تيم ملي رو كوبيدن وبعد هم انتظار بازي خوب داشتند هر چند تقريبا همه ي بچه ها كم كاري كردند .

    به هر حال هر چي بود تموم شد و اميدوارم مسئولان امر از اين شكست ها درس بگيرند و ما ايرانيها ديگه شاهد همچين اتفاقاتي نباشيم.

    ي بزرگي مي گه :

    شكست ها پله هاي نردبان موفقيت اند هر كس با اولين شكست نا اميد شود لياقت توفيق ندارد .

    پيروز و سربلند باشي .

    + ملكي 

    سلام

    خوب ولي كم بود .

    كاش ميرزاپور بره پرتغال .

       1   2      >