• وبلاگ : ابراهيم ميرزاپور
  • يادداشت : ميرزاپور از پشت پرده اردو ميگويد!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ايران 

    ما نه تيم ملي داريم و نه اصولآ فوتبال

    در ايران تا بود ملا و مفتي ---------- به روز بد تر از اينهم بيفتي

    همانگونه که انتظار مي رفت سرانجام تيم فوتبال جمهوري اسلامي پس از سه بازي فوق العاده گيج و سراسر اشتباه با سرافکندگي از دور مسابقات حذف شد. پيش از پرداختن به دلايل ناکامي اين تيم که کاملآ هم طبيعي و قابل يش بيني بود، بايد ابتدا دو توضيح بياورم . يک اينکه چون اين نوشته بظور ويژه به مسائل فني فوتبال نخواهد پرداخت که از تخصص اينجانب هم خارج است، به نظر خواهد آمد که چندان ارتباطي به موضوع فوتبال ندارد. آنچه در اين مورد بايد در نظر گرفته شود اين است که فوتبال امروز ديگر فقط يک ورزش جمعي نيست که بيست و دو نفر در زميني به دنبال يک توپ بدوند و تفريح کنند. اين ورزش و بويژه مسابقات جهاني آن به ميداني براي نمايش اقتدار و اعتبار و شوکت کشور ها و ملتها بدل شده است

    مراودات فرهنگي ملتها بيش از هر چيز ديگري امروزه با مدد همين مسابقات فوتبال است که صورت مي پذيرد. براي شناساندن ملتي به ديگر ملتهاي جهان هم هيچ عاملي مؤثر تر از فوتبال نيست. اگر اکنون در هر کوره دهات دور افتاده اين جهان پهناور همگان از بي سواد و باسواد برزيل و آرژانتين و شيلي و اکوادور ... را مي شناسند، تنها از برکت وجود همين ورزش است. فوتبال خوب است که باعث گرديده اکثريّت مردم دنيا نسبت به اين کشور ها کنجکاو شده و در باره ي آنها مطالعه مي کنند. از اينروي نگرش و نقد بر فوتبال از زاويه فني گرچه بسيار مهم اما نگاه و نقدي صرفآ به بخش بسيار کوچکي از اين پديده عالمگير و محبوب جهانيان است

    بحث در مورد فوتبال يک بحث صد بعدي و پيچيده است که همه چيز را در بر مي گيرد. از مذهب گرفته تا اقتصاد و از ميزان پيشرفت در مدنيّت گرفته تا نوع تعامل سياسي با ساير ملل. پس، فوتبال را نمي توان و نبايد سرسري گرفت. نمي شود آنرا از پيکره ساختار سياسي اقتصادي فرهنگي ملتي جدا دانست و به عنوان يک امر جداي از وضعييت کلي يک جامعه بدان نگريست. زيرا که تمامي عوامل بطور مستقيم و غير مستقيم در پيشرفت و يا درجا زدن و عقبگرد فوتبال يک کشور دخيل هستند، بويژه فرهنگ اجتماعي و نوع زندگي مردم که رابطه اي تنگاتنگ با رشد اين ورزش در هر کشوري دارد

    فوتبال امروز يعني سياست، يعني مدنيّت و بويژه چگونه باشي فوتبال تيم کشوري در جام جهاني امروزين يعني آيينه اي از اقتدار و آبرو و غرور آن ملت. در جهان متمدن امروزي ديگر گلادياتور بازي و جهانگشايي وجود ندارد. اينک هيچ عاملي بسان خوش درخشيدن در صحنه ي جام جهاني براي ملتي خوش آيند و غرور آفرين نيست. به تبع آن هم حال هيچ چسب و سمنتي چون تيم ملي فوتبال باعث وفاق و بهم پيوستگي يک ملت نمي تواند باشد. حالا ديگر اهميّت برد و باخت در اين عرصه به جايي رسيده که حتي از شکست و پيروزي آرتش ها در جنگها براي ملتها مهم تر شده. نتيجه اينکه نگاه به فوتبال در اينجا بيشتر از بعد جامعه شناختي خواهد بود

    بعدي که خود صد بعد ديگر دارد و هر يک از ابعاد آنهم صد بار مهم تر از مسئله ي فني فوتبال و مثلآ بدن سازي است. اين ابعاد اما چون مسائلي زيرجلدي هستند، نه براي تماشاگرعادي ديدني و نه اساسآ داراي جاذبه است. دوستدارعادي فوتبال فقط همان يازده تن در ميدان برايش ديدني و مهم هستند. و يا در بهترين حالت اينکه چه کساني به تيم ملي دعوت شده اند و مربي و رئيس فدراسيون فوتبال چه کساني هستند. اما اينکه آن دعوت شدگان به تيم ملي و برگزيدن يک مربي که نتيجه و عصاره هزاران فعل و انفعال سياسي و فرهنگي اجتماعي اقتصادي است، اموري آنچنان گسترده و در عين حال ظريف و پيچيده است که شايد يک از هزار دوستدار فوتبال هم نه بدانها توجه داشته باشد و نه از آنها آگاهي

    و اما توضيح دوم اين است که نويسنده تا کنون در اين مورد دو مقاله نوشته ام. در اولين آن که به سه ماه پيش از بازيها بر مي گردد به دو مطلب اشاره کردم. اول اينکه اين تيم نمي تواند تيم ملي ما باشد و نيست، و دوم اينکه تيم جمهوري اسلامي کوچکترين بختي در اين بازيها را نخواهد داشت، چنانچه نداشت. در مطلب دوم هم که به بعد از بازي اول اين تيم مربوط مي گردد روي همين دونکته تأکيد کردم. ظاهرآ يا بنده نا دانسته تند رفته ام و اين دو نوشته پاره اي را خوش نيامده، يا باز همانهايي که بجاي جستجوي حقيقت هر چيزي در خود آن چيز، واقعييت ها را با آرزو ها اشتباه مي گيرند بي جا رنجيده شده اند. بي توجه به اينکه هيچ کاري با اميد و آرزو به سامان نمي رسد، که هر کاميابي نتيجه شناخت، برنامه ريزي دقيق، فراهم آوردن اسباب کار و سالها سخت کوشي است

    براي آندسته که رنجشي دارند مي نويسم که بنده نه ضديتي با بازيکنان اين تيم داشتم و دارم، نه خواري و خفت آنان دلم را خنک کرده و نه اساسآ آنچه نوشتم و خواهم نوشت برايم خالي از درد بود و خواهد بود. بگذاريد صادقانه اذعان کنم که حتي شروع به نوشتن راجع به ناکامي يک مشت فرزند بيگناه و قرباني ميهنم هم جگرم را آتش مي زند. ايراني که سهل است، ايکاش مي شد که اصلآ هرگز هيچ انساني در جهان زهر خواري نچشد، تا آدمي مجبور به نوشتن راجع به تلخکامي هاي فرد و گروه و ملتي نباشد. و آنجا هم که به ملت خودمان و اين سياست و اين فوتبال آبروبر مربوط ي شود، بنده که آرزو مي کنم اي کاش که ما اصلآ فوتبال نداشتيم، تا تيمي به نام زادگاه ما به آلمان نرود و خود و ملتي را اينچنين در انظار جهانيان خوار و نوميد و دلشکسته نسازد